قرآن با بيانات و تعبيرات مختلف به مقام شفاعت اشاره دارد و آياتى را در اين زمينه مطرح كرده است. آيات شفاعت به دو دسته تقسيم مىشوند:
آياتى كه در آنها لفظ شفاعت به كار برده شده است. اين گونه از آيات در صدد اثبات اصل شفاعت نيستند. بلكه؛ صرفاً در صدد تصحيح عقيده به شفاعت مىباشند. چون اسلام با دو گروه مشرك و اهل كتاب مواجه بود كه هر كدام مفهوم غلطى از شفاعت داشتند:
آنها همان مشركين بودند كه تقرب جستن به بت را مايه شفاعت در پيشگاه حضرت حق مىدانستند و مىگفتند:
«هؤلاء شفعائنا عنداللَّه» (1)
«اين بتها شفعاى ما در نزد پروردگار هستند.»
و در آيه ديگر عقيده باطل آنها را درباره شفاعت بيان مىكند و مىفرمايد:
«و الذين اتخذوا من دونه اولياء ما نعبدهم الا ليقربونا الى اللَّه زلفى» (2)
«آنهايى كه غير خدا را اولياء خود قرار دادهاند مىگويند: اينها را نمىپرستيم مگر به خاطر اين كه ما را به خداوند نزديك كنند.»
قرآن اصل واسطهاى كه مشركين بين خود و خداى خود قرار مىدادند مورد اشكال قرار نمىدهد، بلكه مصداقى كه براى اين كار انتخاب كرده بودند را تخطئه مىكند.
چون آنان واسطههاى خود را بت مىدانستند و قرآن آن مصداق را باطل مىداند. زيرا همان طورى كه در بحثهاى گذشته اشاره شد قرآن مصداق را مشخص كرد، بعد از آن كه به طور كلى فرموده است: «و ابتغوا اليه الوسيلة» (3)
يكى از آن مصاديقى كه قرآن تعيين فرموده است شخص پيامبر اكرم(ص) است. قرآن مىفرمايد:
«و لو انهم اذ ظلموا انفسهم جاؤك فاستغفروا اللَّه و استغفر لهم الرسول» (4)
«هنگامى كه مردم مرتكب گناه مىشدند و بر خود ستم مىكردند به نزد تو مىآمدند و از خداوند طلب آمرزش مىكردند ؛ پيامبر هم براى آنها استغفار و طلب آمرزش مىكرد.»
و در سوره يونس به مشركين خطاب مىكند و مىفرمايد:
«قل اتنبئون اللَّه بما لا يعلم فى السموات و لا فى الارض سبحانه و تعالى عما يشركون» (5)
«اى پيامبر! به آنها بگو كه آيا خدا را به چيزى خبر مىدهيد كه در آسمانها و زمين سرغ ندارد؟ منزه است او؛ و برتر است از آن شريكانى كه قرار مىدهند.»
و در سوره يوسف ضمن اين كه اعمال مشركين را ساخته و پرداخته خودشان مىداند آنها را به عبادت خداى سبحان دعوت و توصيه مىكند و مىفرمايد:
«ما تعبدون من دونه الا أسماء سميتموها انتم و آباؤكم و ما أنزل للَّه بها من سلطان ان الحكم الا للَّه امر الا تعبدوا الا اياه ذالك الدين القيم و لكن اكثر الناس لا يعلمون.» (6)
«اين معبودهايى كه غير از خدا مىپرستيد، چيزى جز اسم هايى بى مسمّى كه شما و پدرانتان آنها را خدا ناميدهايد، نيست ؛ خداوند هيچ دليلى بر آن نازل نكرده است، حكم تنها از آنِ خدا است ؛ فرمان داده كه غير از او را نپرستيد. اين است آيين پابرجا ولى بيشترين مردم نمىدانند.»
اهل كتاب اعم از يهود و نصارى بر اين باورند كه امت برگزيده خدا هستند و از فرزندان خدا محسوب مىشوند.
همان طورى كه پدر نسبت به فرزند عنايت و عطوفت دارد و از گناهان فرزند چشم پوشى مىكند، خدا هم گناهكاران و اشتباهات آنها را ناديده مىگيرد.
خداوند در سوره بقره عقيده باطل آنها را ذكر مىكند و مىفرمايد:
«قالوا لن يدخل الجنة الا من كان هوداً او نصارى تلك امانيهم قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين.» (7)
«اهل كتاب گفتند: هيچ كس جز يهود يا نصارى، هرگز داخل بهشت نخواهد شد. اين آرزوى آنها است! بگو: اگر راست مىگوييد، دليل خود را بر اين موضوع بياوريد.»
در دنباله آيه مُهر بطلان بر عقيده باطل آنها مىزند و در جواب مىفرمايد:
«بلى من اسلم و جهه للَّه و هو محسن فله اجره عند ربه و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون.» (8)
«آرى، كسى كه تسليم محض درگاه الهى قرار گيرد و نيكوكار باشد پاداش او نزد پروردگارش ثابت است، نه ترس بر آنهااست و نه غمگين مىشوند (بنابراين بهشت خدا در انحصار هيچ گروهى نيست)»
در سوره مائده فرزند بودن يهود و نصارى را رد مىكند و مىفرمايد:
«و قالت اليهود و النصارى نحن ابناء اللَّه و احباؤه قل فلم يعذبكم بذنوبكم بل انتم بشر ممن خلق يغفر لمن يشاء و يعذب من يشاء و للَّه ملك السموات و الارض و ما بينهما و اليه المصير.» (9)
«يهود و نصارى گفتند: «ما فرزندان و دوستان خدا هستيم.» بگو: پس چرا شما را در برابر گناهانتان مجازات مىكند؟ بلكه شما هم بشرى هستيد از مخلوقاتى كه آفريده، هر كس را شايسته بداند مىبخشد و هر كس را مستحق بداند مجازات مىكند؛ و حكومت آسمانها و زمين و آنچه در ميان آنها است از آنِ او است، و بازگشت همه موجودات به سوى او است.»
هم چنين در سوره بقره ادعاى ديگر آنان را قلم بطلان مىكشد و مىفرمايد:
«و قالوا لن تمسنا النار الا اياماً معدودة قل اتخذتم عند اللَّه عهداً فلن يخلف اللَّه عهدهام تقولون على اللَّه ما لا تعلمون.» (10)
«يهود و نصارى گفتند: هرگز آتش دوزخ جز چند روزى به ما نخواهد رسيد (يعنى ما اگر هم گناه بكنيم، به عدد ايامى كه گناه كرديم در آتش مىسوزيم بعد وارد بهشت مىشويم) بگو: آيا پيمانى از خدا گرفتهايد؟ (تا اين كه چند روزى در آتش دوزخ باشيد و بعد وارد بهشت گرديد) خداوند هرگز از پيمانش تخلف نمىورزد، يا چيزى را كه نمىدانيد به خدا نسبت مىدهيد؟»
يعنى: شما بر خدا افترا مىبنديد و چيزى كه خودتان مىدانيد دروغ است به خدا نسبت مىدهيد و آنچه شما به آن معتقد هستيد عهد و پيمان الهى نيست بلكه عهد و پيمان الهى اين است كه:
«بلى من كسب سيئة و احاطت به خطيئته فاولئك اصحاب النار هم فيها خالدون. و الذين امنوا و عملوا الصالحات اولئك اصحاب الجنة هم فيها خالدون.» (11)
«آرى، كسانى كه مرتكب گناه شوند به طورى كه آثار گناه سراسر وجودشان را بپوشاند و غرق در معصيت و گناه شوند، آنها اهل جهنم هستند و در آن جاودانه خواهند بود. آنان كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام دادهاند، اهل بهشت هستند و هميشه در آن خواهند بود.»
در سوره مدثر براى اين كه خط بطلان بر عقيده يهود و نصارى بكشد، عمل را پايه و اساس قرار مىدهد و هر كس را در گرو كردار نيك و عمل صالح خود مىداند:
«كل نفس بما كسبت رهينة * الا اصحاب اليمين * فى جنات يتسائلون * عن المجرمين * ما سلككم فى سقر * قالوا لم نك من المصلين * و لم نك نطعم المسكين * و كنا نخوض مع الخائضين * و كنا نكذب بيوم الدين * حتى اتينا اليقين * فما تنفعهم شفاعة الشافعين.» (12)
«هر كس در گرو اعمال و كردار خويش است جز اصحاب يمين (آنهايى كه وارسته هستند) آنها در بهشت هستند و از احوال مجرمين سئوال مىكنند و مىگويند: چه چيز شما را به دوزخ وارد ساخت؟ مىگويند: ما از نمازگزاران نبوديم و اطعام مستمندان هم نمىكرديم و پيوسته با اهل باطل همنشينى مىكرديم و همواره روز جزا و قيامت را انكار مىكرديم تا زمانى كه مرگ ما فرا رسيد. (و نتيجه آن اين مىشود) شفاعت شفاعت كنندگان به حال آنها سودى نمىبخشد.»
در سوره مؤمن در توصيف اين گونه افراد مىفرمايد:
«ما للظالمين من حميم و لا شفيع يطاع.» (13)
«براى ستمكاران نه دوستى وجود دارد و نه شفاعت كنندهاى كه شفاعتش پذيرفته شود.»
بر اين اساس، در آياتى كه لفظ شفاعت به كار برده شده است در صدد بيان تصحيح عقيده مشركين و اهل كتاب است.
لذا خداوند سبحان در بسيارى از آيات قرآن شفاعت را يا به خودش اختصاص داد، و يا به كسانى كه خود تعيين نموده است.
به آيات زير توجه كنيد
«قل للَّه الشفاعة جميعاً.» (14)
«بگو تمام شفاعت از آن خدا است.»
«من ذا الذى يشفع عنده الا باذنه.» (15)
«كيست كه در نزد او، جز به فرمان او شفاعت كند.»
«ما من شفيع الا من بعد اذنه.» (16)
«هيچ شفاعت كنندهاى جز به اذن او وجود ندارد.»
«يومئذ لا تنفع الشفاعد الا من اذن له الرحمن و رضى له قولاً.» (17)
«در آن روز شفاعت هيچ كسى سودى نمىبخشد، جز كسى كه خداوند رحمان به او اجازه داده و از گفتار او راضى باشد.»
«و كم من ملك فى السموات لاتغنى شفاعتهم شيئاً الا من بعد ان يأذن اللَّه لمن يشاء و يرضى.» (18)
«چه بسيار فرشتگانى كه در آسمانها هستند و شفاعت مىكنند اما شفاعت آنها سودى نمىبخشد، مگر بعد از آن كه خدا براى هر كس بخواهد و راضى باشد اجازه شفاعت دهد.»
«و لا يشفعون الا لمن ارتضى» (19)
«فرشتگان جز براى كسى كه خدا از آنها خشنود است شفاعت نمىكنند.»
«لا يملكون الشفاعة الا من اتخذ عند الرحمن عهداً.» (20)
«آنها هرگز مالك شفاعت نيستند مگر كسى كه نزد خداوند رحمان عهد و پيمانى داشته باشد.»
«و لا يملك الذين يدعون من دونه الشفاعة الا من شهد بالحق و هم يعلمون.» (21)
«آنهايى كه غير از خدا را مىخوانند قادر بر شفاعت نيستند مگر كسانى كه شهادت به حق دادهاند و به خوبى آگاهند كه چه كسى را بايد شفاعت كنند.»
«ما لكم من دونه من ولى و لا شفيع.» (22)
«هيچ ولى و شفاعت كنندهاى براى شما جز او نيست.»
آياتى است كه مستقيماً مسئله شفاعت را مطرح كرده و وعده شفاعت داده است و در صدد اثبات شفاعت است گر چه لفظ شفاعت را به كار نبرده است.
«الذين يحملون العرش و من حوله يسبحون بحمد ربهم و يؤمنون به و يستغفرون للذين امنوا ربنا وسعت كل شىء رحمة و علماً فاغفر للذين تابوا و اتبعوا سبيلك وقهم عذاب الجحيم * ربنا و ادخلهم جنات عدن التى وعدتهم و من صلح من ابائهم و ازواجهم و ذرياتهم انك انت العزيز الحكيم * وقهم السيئات و من تق السيئات يومئذ فقد رحمته و ذالك هو الفوز العظيم.» (23)
«فرشتگانى كه حامل عرش (24) هستند و آنهايى كه در اطراف آنها طواف مىكنند هميشه به تسبيح و حمد پروردگارشان مشغول مىباشند. و به او ايمان دارند و براى مؤمنان استغفار مىكنند و مىگويند: پروردگارا! رحمت و علم تو همه چيز را فراگرفته است؛ پس كسانى را كه توبه كرده و راه تو را پيروى مىكنند بيامرز، و آنان را از عذاب دوزخ حفظ كن. پروردگارا! آنها را در باغهاى جاويدان بهشت كه به آنها وعده فرمودهاى وارد كن، همچنين از پدران و همسران و فرزندانشان هر كدام كه صالح بودند، تو توانا و حكيمى. و آنان را از بدىها و زشتىها نگه دار، و هر كس را در آن روز از بدىها نگاه دارى، مشمول رحمتت ساختهاى؛ و اين است همان رستگارى عظيم.»
در آيه ديگر، استغفار ملائكه را براى عموم مؤمنين و كسانى كه در روى زمين هستند بيان مىكند و مىفرمايد:
«و الملائكة يسبحون بحمد ربهم و يستغفرون لمن فى الارض». (25)
«فرشتگان پروردگارش را تسبيح و تمحيد مىكنند و براى كسانى كه در روى زمين هستند طلب آمرزش مىنمايند».
«و من الليل فتهجد به نافلة لك عسى ان يبعثك ربك مقاماً محموداً.» (26)
«پاسى از شب را از خواب برخيز و نافله (قرآن و نماز) بخوان، اين يك وظيفه اضافى براى تو است، اميد است پروردگارت شما را به مقام محمود برساند.»
اين آيه مورد اتفاق مفسران است كه مقصود از مقام محمود، مقام شفاعت است. مرحوم طبرسى مىفرمايد:
«قد اجمع المفسرون على ان المقام المحمود هو المقام الشفاعة، و هو المقام الذى يشفع فيه للناس و هو المقام الذى يعطى فيه لواء الحمد فيوضع فى كفه و يجمع تحته الانبياء و الملائكة فيكون(ص) اول شافع و اول مشفع.» (27)
«مفسرين اتفاق نظر دارند كه مقصود از مقام محمود، مقام شفاعت است، و آن مقامى است كه براى مردم شفاعت مىكند، و در آن مقام ابتدا پروردگار عالم را سپاس مىكند سپس ملائكه را و ملائكه نيز متقابلاً او را سپاس مىكند، بعد انبيا را مورد سپاس و حمد خود قرار مىدهد و آنان نيز متقابلاً آن حضرت را سپاس مىكنند. پس پيامبر اكرم(ص) اولين شافع و مشفع است.» (28)
در توحيد صدوق ذيل آيه شريفه «عسى ان يبعثك ربك مقاماً محموداً» آمده است:
«يكون فيه مقام محمد(ص) و هو المقام المحمود، فيثنى على اللَّه تبارك و تعالى بما لم يثن عليه احد قبله، ثم يثنى على الملائكة كلهم فلا يبقى ملك الا اثنى عليه محمد(ص) ثم يثنى على الرسل بما لم يثن عليهم احد قبله، ثم يثنى على كل مؤمن و مؤمنة يبدء بالصديقين و الشهداء ثم بالصالخين، فيحمده اهل السموات و الارض، فذالك قوله: «عسى ان يبعثك ربك مقاماً محموداً»، فطوبى لمن كان له فى ذالك المقام حظ، و ويل لمن لم يكن له فى ذالك المقام حظ و لا نصيب.» (29)
«در بهشت جايگاهى به نام پايگاه و مقام محمد(ص) وجود دارد كه همان مقام محمود است، و آن مقامى است كه حضرت محمد(ص) بر خداوند سپاس و حمد مىكند كه احدى قبل از آن چنين به سپاس الهى نپرداخته باشند. سپس بر تمام ملائكة حمد و سپاس مىكند به طورى كه ملكى باقى نمىماند سپس تمام پيامبران و انبياء الهى را حمد و سپاس مىكند كه احدى قبل از آن حضرت چنين بر آنها حمد و سپاس نكرده باشد، بعد، به تمام مرد و زن مؤمن حمد و سپاس مىكند كه از صادقين شروع و سپس شهداء و بعد از آن صالحين را حمد و سپاس مىكند. پس تمام اهل آسمان و زمين آن حضرت را حمد و سپاس مىكنند و اين همان معناى قول خداوند است كه فرمود: «عسى ان يبعثك ربك مقاماً محموداً». خوشا به حال كسى كه سهمى از آن جايگاه داشته باشد؛ و واى بر كسى كه از آن مقام سهم و نصيبى نبرده باشد.»
«و للاخرة خير لك من الاولى. و لسوف يعطيك ربك فترضى» (30)
«مسلّماً آخرت براى تو از دنيا بهتر است. و به زودى پروردگارت آن قدر به تو عطا خواهد كرد كه خشنود و راضى شوى.»
مرحوم طبرسى در تفسير آيه فوق مىفرمايد:
«معناه: و سيعطيك ربك فى الآخرة من الشفاعة و الحوض و سائر انواع الكرامة فيك و فى امتك ما ترضى به.» (31)
«معناى آن اين است كه: به زودى خداوند به تو در آخرت مقام شفاعت و حوض كوثر و انواع كرامت به تو و به امت تو عطا مىكند تا راضى و خشنود شوى.»
امام صادق(ع) مىفرمايد:
«رضا جدى ان لا يبقى فى النار موحد.» (32)
«رضاى جدم رسول خدا(ص) در آخرت اين است كه: موحد و خداپرستى در آتش جهنم باقى نماند.»
باز در تفسير گراسنگ مجمع البيان در ذيل آيه شريفه آمده است:
«روى حرث بن شريح عن محمد بن على بن الحنفيه انه قال: يا اهل العراق! تزعنون ان ارجى اية فى كتاب اللَّه عز و جل: «يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة اللَّه ان اللَّه يغفر الذنوب جميعاً» (33) «و انا اهل البيت(ع) نقول ارجى آية فى كتاب اللَّه «و لسوف يعطيك ربك فترضى» و هى و اللَّه الشفاعة ليعطينها فى اهل لا اله الا اللَّه حتى يقول: رب رضيت.» (34)
«حرث بن شريح از محمد بن حنفيه از پدرش حضرت على(ع) نقل مىكند كه به مردم عراق فرمود: شما اهل عراق مىگوييد: از تمامى آيات قرآن آيهاى كه بيش از همه اميدوار كننده است آيه زير است كه مىفرمايد: «بگو: اى بندگان من كه بر خود اسراف و ستم كردهايد! از رحمت خداوند نوميد نشويد كه خدا همه گناهان را مىآمرزد.» اما ما خاندان اهل بيت(ع) معتقديم كه اميدوارترين آيه در قرآن آيه «و لسوف يعطيك ربك فترضى» است كه به خدا سوگند! آن مقام شفاعت است كه به اهل «لا اله الا اللَّه» عطاء مىگردد تا زمانى كه پيامبر اسلام(ص) اظهار خشنودى و رضايت نمايد.»
«فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فى الامر.» (35)
«اى پيامبر! آنان را عفو كن و برايشان طلب آمرزش نما، و در امور با ايشان مشورت كن.»
و نيز خطاب به پيامبر اكرم(ص) درباره آمرزش زنان مؤمنه مىفرمايد:
«واستغفر لهن ان اللَّه غفور رحيم.» (36)
«اى پيامبر! براى زنان مؤمنه از خداوند طلب آمرزش كن چون خداى شما آمرزنده و بخشاينده است.»
و در سوره محمد آمده است:
«و استغفر لذنبك (37) و للمؤمنين و المؤمنات» (38)
«براى گناهى كه مردم نسبت به تو كردند و براى مردان مؤمن و زنان مؤمنه طلب آمرزش نماى»
و در سوره نور مىفرمايد:
«و استغفر لهم اللَّه ان اللَّه غفور رحيم.» (39)
«از خداى خود طلب آمرزش براى مؤمنان كن به درستى كه خداوند آمرزنده و مهربان است.»
شفاعت از ديدگاه روايات
در جلسات گذشته بيان شد كه در نصوص اسلامى اعم از كتاب و سنت مسئله شفاعت به عنوان يك اصل مسلّم مطرح است.
تا به اينجا آيات را مورد بررسى و تحقيق قرار داديم. اكنون مسئله شفاعت را از ديدگاه روايات مورد بحث قرار مىدهيم.
1- قال رسول اللَّه(ص): «اسعد الناس بشفاعتى يوم القيامة من قال: لا اله الا اللَّه خالصاً من قلبه او نفسه.» (40)
«رسول خدا(ص) فرمود:«باسعادتترين مردم در روز قيامت كه به شفاعت نائل مىشود كسى است كه كلمه توحيد (لا اله الا اللَّه» را با خلوص و باور قلب بگويد.»
2- «لكل نبى دعوة مستجابة فتعجل كل نبى دعوته و انى اجتمعت دعوتى شفاعة لامتى، من مات منهم لا يشرك باللَّه شيئاً.» (41)
«هر پيغمبرى دعايى مستجاب دارد كه حتماً خداوند آن را اجابت مىكند. همه پيامبران اين دعا را در دنيا از خدا خواستند و خداوند هم به اجابت رساند ولى من دعاى مستجاب خود را ذخيره آخرت كردهام و آن اين كه از خداوند بخواهم به من اجازه شفاعت امتم را بدهد. به شرط آن كه با ايمان از دنيا برود و در دل او ذرهاى از شرك وجود نداشته باشد.»
3- قال رسول اللَّه(ص): «ان اللَّه اعطانى مسألة فادخرت مسألتى للشفاعة المؤمنين من امتى يوم القيامة ففعل ذالك.» (42)
«رسول خدا(ص) فرمود: خداوند به من يك درخواست ارزانى داشته است (يعنى فرموده است يك درخواست از من بكن و آن هم مستجاب مىشود) و من هم همان درخواست را براى روز قيامت گذاشتهام كه امتم را شفاعت كنم و خداوند هم پذيرفت.»
4- قال رسول اللَّه(ص): «اعطيت خمساً لا يعطيها احد قبلى: جعلت لى الارض مسجداً و طهوراً، و نصرت باالرعب، و احل لى المغنم، و اعطيت جوامع الكلم، و اعطيت الشفاعة.» (43)
«رسول خد(ص) فرمود: پنج چيز به من داده شده كه به هيچ يك از پيامبران قبل داده نشده است: 1- زمين براى من هم سجده گاه است و هم طهور (يعنى بر روى زمين مىتوانم تيمم كنم) 2- در جنگها بوسيله رُعب و وحشتى كه در دل دشمن ايجاد مىشد يارى مىشدم. 3- غنائم جنگى براى من حلال گرديد (واعلموا انما غنمتم من شىء فان للَّه خمسه و للرسول.) (44) 4- به من جوامع الكلم داده شد (يعنى اصول معارف و تشريفات و آنچه در شناخت در رابطه با جهان آفرينش معتبر است در قرآن به من نازل شده است. (45) 5- شفاعت در روز قيامت.»
روايات از طريق اهل سنت و شيعه درباره شفاعت زياد است و شايد به حد تواتر باشد. (46) ولى عمده فهم حديث و روايات است. اين گونه روايات - كه صريحاً وعده شفاعت داده مخصوصاً براى كسانى كه دست خود را به گناهان بزرگ آلوده كردهاند - مانند وعده به مغفرت و قبول توبه نبايد اين گمان به وجود آورد كه مايه جرأت و اقدام به معصيت مىشود. هرگز، بلكه صرفاً براى بيان يك واقعيت است كه در عالم آخرت رخ مىدهد و وسيله آموزش تا آن جهان هم وجود دارد، و باب رحمت الهى بسته نمىگردد. ولى صرفاً يك وعده است كه تحقق آن شرائطى دارد. از جمله ندامت، توبه، استغفار و عمل صالح است كه رحمت الهى نيز با آن توأم گرديد، و مايه نجات مىگردد. چنانچه در خطبه پيغمبر اكرم(ص) كه در اواخر عمرشان ايراد فرمودند آمده است:
«والذى بعثنى بالحق لا ينجى إلا عمل مع رحمة.» (47)
«چيزى نجات بخش نيست جز عمل توأم با رحمت الهى.»
لذا در بسيارى از روايات شفاعت گوشزده شده: مردم نبايد به اتكاء شفاعت، خود را به گناه آلوده سازند و از انجام وظائف دينى سر باز زنند، زيرا چه بسا همين آلوده شدنها انسان را از شايستگى شمول شفاعت دور سازد.
شرائط شفاعت شوندگان
اولين شرط براى كسى كه مىخواهد در روز قيامت مورد شفاعت شفاعت كنندگان قرار بگيرد اين است كه رضايت خداوند متعال را احراز كرده باشد.
در سوره انبياء در مورد شفاعت كردن فرشتگان مىفرمايد:
«لا يشفعون الا لمن ارتضى.» (48)
«فرشتگان جز كسى را كه خداوند از او راضى است شفاعت نمىكنند.»
در روايتى از امام صادق(ع) نقل شده است كه آن حضرت فرمود:
«و اعلموا انه ليس يغنى عنكم من اللَّه احده من خلقه شيئاً و لا ملك مقرب و لا نبى مرسل و لا من دون ذالك، فمن سره ان تنفع شفاعة الشافعين عند اللَّه فاليطلب الى اللَّه ان يرضى عنه.» (49)
«بدانيد كه هيچ كس از شما و ملك مقرب و پيامبران و افراد پايينتر از آنها نمىتواند از شما در مقابل پروردگار دفاع كند و شفاعت شما را بكند مگر اين كه كسب رضايت خدا را كرده باشيد. در اين صورت مشمول شفاعت شفيعان قرار مىگيريد.»
از جمله شرائطى كه قرآن براى شفاعت شوندگان قائل است ايمان به پروردگار و نفى هر گونه شريك براى ذات احديت است.
همان طورى كه يكى از صفات مشركين را در روز قيامت عدم شفاعت شفاعت كنندگان مىداند و مىفرمايد:
«فما تنفعهم شفاعة الشافعين.» (50)
«شفاعت هيچ شفاعت كنندهاى به حال آنها سودى نمىبخشد.»
و هم چنين در سوره نساء شرك را مانع مغفرت و شفاعت مىداند و مىفرمايد:
«ان اللَّه لا يغفر ان يشرك به و يغفر مادون ذالك لمن يشاء.» (51)
«خداوند شرك را نمىآمرزد و آنچه پايينتر از شرك است براى هر كس بخواهد مىبخشد.»
بنابراين، ايمان به خدا شرط لازم و ضرورى نيل به شفاعت و مغفرت است.
دسته سومى كه شرط شفاعت را در روز قيامت دارا نيستند و به شفاعت نائل نمىشوند گروه ستمكار و ظالم است كه به خاطر ظلم به جامعه و مظلومين و ارتكاب اعمال ضد انسانيت شايسته شفاعت نيستند.
در سوره مؤمن آمده است:
«ما للظالمين من حميم و لا شفيع يطاع.» (52)
«براى ستمكاران در روز قيامت نه دوستى وجود دارد و نه شفاعت كنندهاى كه شفاعتش پذيرفته شود.»
در روايات وارد شده است كه اگر كسى در نماز سهل انگارى كند و آن را در اول وقت بجا نياورد مورد شفاعت ائمه(ع) قرار نمىگيرد.
امام صادق(ع) در موقع احتضار، اهل و عيال خود را جمع كرد و فرمود:
«لا ينال شفاعتنا من استخف بالصلوة.» (53)
«كسى كه نماز را سبك بشمارد به شفاعت ما ائمه معصومين نائل نخواهد گشت.»
استخفاف و سبك شمردن نماز به اين است كه در مقدمات نماز، در لباس، وضو و مكان نماز و در وقت فضيلت آن دقت كافى به خرج ندهد.
در سوره مدّثر علت دخول كافران به جهنم را عدم اقامه نماز مىداند و مىفرمايد:
«قالوا لم نكن من المصلين» (54)
و در سوره ماعون آمده است:
«فويل للمصلين الذين هم عن صلاتهم ساهون.» (55)
از بحثهاى گذشته اين گونه بدست آمد كه شفاعت در يك تقسيم بندى كلى به دو قسم شفاعت صحيح و شفاعت باطل تقسيم مىشود.
1- شفاعت فضلى: شفاعتى است كه خداوند به بندگانش تفضل كرده و باب آن را به سوى آنها گشوده است.
اين نوع شفاعت انسان را از عذاب نجات مىدهد و موجب مىشود كه از گناهانش مغفرت و بخشش يابد.
تا اينجا بحثى كه درباره شفاعت شد همان شفاعت فضلى بود كه در كلام رسول گرامى اسلام(ص) اين نوع از شفاعت آمده است. در آنجايى كه مىفرمايد:
«ادخرت شفاعتى لاهل الكبائر من امتى اما المحسنون فما عليهم من سبيل.» (57)
«من شفاعتم را براى آن دسته از گناهكاران امتم كه گناه كبيره مرتكب مىشوند ذخيره كردهام، اما نيكوكاران مورد مؤاخذه قرار نمىگيرند.»
2- شفاعت رهبرى: شفاعتى است كه انسان را از عذاب الهى نجات مىدهد و به حسنات و نيكىها نائل مىسازد و موجب ترفيع درجه انسان در پيشگاه الهى مىگردد. مثلاً اگر انسان به قرآن عمل كند، در روز قيامت شفيع و واسطه انسان مىشود و او را از عذاب الهى نجات مىدهد و روانه بهشت مىگرداند.
يا اين كه پيامبر با آوردن شريعت، انسان را هدايت كرده و او را وارد بهشت كرده است.
به اين نوع از شفاعت، «شفاعت عملى» نيز مىگويند. ما شفاعت رهبرى را قبول داريم، زيرا، مثلاً عالمى كه انسان را تربيت كرده در واقع واسطه شده است تا آن شخص هدايت شود. و اين يك نوع شفاعت رهبرى است.
آيه شريفه 85 سوره نساء به اين نوع از شفاعت اشاره دارد و مىفرمايد:
«من يشفع شفاعة حسنة يكن له نصيب منها و من يشفع شفاعة سيئة يكن له كفل منها و كان اللَّه على كل شىء مقيتاً.»
«اگر كسى، كسى را هدايت كرد و او را تشويق و شفاعت به كار نيكى نمود، نصيبى از آن براى او خواهد بود، و كسى كه تشويق و كمك به كار بدى كند، سهمى از آن خواهد داشت. خداوند حسابرس و نگهدار هر چيز است.»
و همچنين آيهاى كه درباره فرعون است اشاره به شفاعت رهبرى دارد.
«يقدم قومه يوم القيامة فاوردهم النار.» (58)
«فرعون روز قيامت پيشاپيش پيروان خود حركت مىكند و آنها را وارد آتش مىسازد.»
با اين توضيح روشن گرديد كه شفاعت رهبرى هم در حسنه ممكن است و هم در سيّئه.
اگر رهبرى در اين جهان پيروان خود را به نيكى دعوت كرد و آنها را دعوت نمود در روز قيامت هم شفيع و واسطه آنها مىشود و هم آنها را از عذاب جهنم نجات مىدهد و وارد بهشت مىكند.
اما رهبرى كه در اين دنيا پيروانش را به گمراهى و ضلالت كشانده است، در آخرت نيز آنها را وارد برزخ مىكند و همان طورى كه در اين دنيا قائد و پيشواى گمراهان بود، در آخرت نيز قائد و پيشواى آنان مىشود و آنها را وارد دوزخ مىسازد.
اين پيام آيهاى است كه مىفرمايد:
«يوم ندعوا كل اناس بامامهم.» (59)
«روزى كه هر مردمى را با پيشواى آنان مىخوانيم.»
1. يونس 18:10.
2. زمر 3:39.
3. مائده 35:5.
4. نساء 64:4.
5. يونس 18:10.
6. يوسف 40:12.
7. بقره 111:2.
8. بقره 112:2.
9. مائده 18:5.
10. بقره 80:2.
11. بقره 81:2.
12. مدثر 48-38:74.
13. مؤمن 18:40.
14. زمر 44:39.
15. بقره 255:2.
16. يونس 3:10.
17. طه 109:20.
18. نجم 26:53.
19. انبياء 28:21.
20. مريم 87:19.
21. زخرف 86:43.
22. سجده 4:32.
23. مؤمن 9-7:40.
24. مراد از «عرش»، عرش تدبير است. يعنى: تدبير اين جهان بر عهده اين گونه ملائكهها است همان طورى كه در سوره نازعات آمده يكى از صفات و ويژگىهاى فرشتگان را تدبير امور جهان مىداند و مىفرمايد: «فالمدبرات امراً.»
25. شورى 42: 5.
26. اسراء 79:17.
27. مجمع البيان، ج6، ص435.
28. علامه طباطبايى(ره) نيز مىفرمايد: خداوند محمود بودن مقام آن حضرت را مطلق آورده و هيچ قيدى به آن نزده، و اين خود مىفهماند كه مقام نامبرده مقامى است كه هر كس آن را مىپسندد و معلوم است همه، مقامى را حمد مىكنند كه از آن خوششان بيايد و همه كس از آن منتفع گردد. به همين جهت آن را تفسير كردهاند به مقامى كه همه خلايق آن را حمد مىكنند، و آن مقام شفاعت كبراى رسول خدا(ص) است كه روز قيامت در آن مقام قرار مىگيرد. روايات وارده در تفسير اين آيه از طريق شيعه و سنى بر همين معنا اتفاق دارند. (الميزان، ذيل آيه شريفه)
در درالمنثور نيز آمده است: شخصى از رسول خدا(ص) معناى مقام محمود را پرسيد، فرمود: مقام شفاعت است.
29. توحيد صدوق: 261.
30. ضحى 5-4:93.
31. مجمع البيان 505:10.
32. مجمع البيان 505:10.
33. زمر 53:39.
34. مجمع البيان 505:10.
35. آل عمران 159:3.
36. ممتحنه 12:60.
37. درباره تفسير جمله «واستغفر لذنبك» رجوع شود به كتاب «تنزيه انبياء» (محمد هادى معرفت) به قلم و كوشش نگارنده، صص 177 تا 182.
38. محمد 19:47.
39. نور 62:24.
40. صحيح بخارى 36:1.
41. مسند احمد حنبل 149:5؛ سنن ابن ماجة 2:/581.
42. امالى شيخ طوسى، ص36.
43. من لا يحضره الفقيه 155:1.
44. انفال 41:8.
45. قرآن حاوى تمام اصول و معارف انسانى است اعم از شناخت جهان، شناخت خويشتن شناخت خدا، شناخت علت و فلسفه آفرينش انسان و موجودات، صفات ثبوتيه و سلبيه خدا و غيره كه به هيچ پيامبرى اين گونه معارف براى او نازل نشده است. به عنوان نمونه شناخت انسان در قرآن با تورات بسيار متفاوت است. و يا شناخت خدا در قرآن با تورات قابل مقايسه نيست.
46. علامه سبحانى در رساله شفاعت 100 حديث درباره شفاعت آورده است.
47. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد 183:10.
48. انبياء 28:21.
49. كافى 11:8.
50. مدثر 48:74.
51. نساء 116:4.
52. مؤمن 18:40.
53. كافى 270:3 و 401:6.
54. مدثر 40:74.
55. ماعون 5-4:107.
56. اغلب فقها مىگويند كه اعتبار به آخر وقت است.
57. سنن ابن ماجة 583:2؛ مسند احمد حنبل 213:3؛ من لا يحضره الفيه 376:3.
58. هود 98:11.
59. اسراء 71:17.
معارفى از قران ، ص 122 - 101